امير علي و امير حسينامير علي و امير حسين، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره
حسنا خانمحسنا خانم، تا این لحظه: 10 سال و 27 روز سن داره

نامه هايي براي ماندگاري

بیماری ما را رها نمی کند

روزهامون اصلا خوب نیست. مامان جونی حالش تعریفی نداره. سه شنبه شب مورخ 94/9/17 حالش خیلی بد بود. دست و پاهاش یخ کرده بود و تنه اش داغ داغ بود و دونه های عرق روی سینه اش نشسته بود. خیلی ترسیده بودم من و خاله پری و خاله مهوش و خان دایی و زن دایی سحابی گریه کردیم. اورزانس هم نتونست کاری براش بکنه. تا صبح نخوابیدیم. شب خیلی بدی بود. ساعتهای زندگمیون با استرس و انتظار مرگ سپری میشه. خاله الهه هم مریضه. اون هم شیی درمانی رو شروع کرده و اصلا حال و روز خوبی نداره. شماها که از چیزی خبر ندارید. خوش به حالتون که زندگی بر وفق مرادتون هست. تنها نگرانیتون اینه که من پیشتون نیستم، دائم خونه مامان جونی هستم و شما دو تا در رفت و آمد هستید. حسنا که دائم ...
23 آذر 1394

چند سخن کوتاه

دیگه کامل ساکن خونه مامان جونی شدیم. مجبور شدیم که بریم. حال مامان جونی اصلا خوب نیست. روزبروز شما ها بزرگتر میشید و من پیرتر . توی یک ماهه گذشته تمام موهای جلوی سرم سفید شده و حسابی افسرده ام. امیر حسین: داداش امروز حساب گلسا رو پاک پاک می کنم. تا آخرین قطره خونم هم پاش می مونم.   امیر حسین: مامان یه فکری به ژهنم (ذهنم) رشیده. به نظرت عاشورا تموم شده؟؟؟ من: نه پسرم یک ماه دیگه مونده. امیر حسین: به نژرت (نظرت) این دفعه امام حسین پیروز میشه؟؟؟؟؟؟   حسنا: کالسکه عروسکهای گلسا رو میاره. مامان نونو (دست عروسک رو میگره و توی کالسکه می زاره) لا بریم. (مامان عروسک رو با کالسه راه ببریم) حسنا: مامان اینجا بشین. ...
9 آذر 1394
1